دل نوشته - عشـــقولانــه
خانه
:: کل بازدیدها
:: :: بازدید امروز
:: :: بازدید دیروز
::
:: آرشیو ::
دل نوشته
:: پیوندهای روزانه::
:: درباره خودمان ::
:: اوقات شرعی ::
:: لوگوی
وبلاگ ::
:: دوستان ما ::
:: لوگوی دوستان ما ::
:: نوای وبلاگ ::
|
85/11/25 :: 2:0 عصر سلام ... با هزار شرمندگی. شرمنده از اینکه غیبتمون غیبت کبری شد. سن وسالی نداشتم،به قول خودمان خیلی بچه بودم،هر جا می رفتم تعقیبم می کرد،با وجودی که ازش می ترسیدم خیلی به او علاقه داشتم. وآخر از آنچه می ترسیدم بر سرم آمد.آری دریک روز پاییزی دل از من خواستگاری کرد.نمی دانم چرا... انگار کور و کر شده بودم.انگار کسی نبود بگوید انتخابت غلط است و راه را نشانم دهد.آخرش افتادم توی دام و حالا بود ، همه می گفتند:راهت اشتباست که خیلی دیرشده بود .نه برای جدایی ،برای من که عاشقش شده بودم.نمی توانستم دوری اش را تحمل کنم واگر دیر می کرد خودم سراغش می رفتم با وجودی که او رفتارش به ظاهر با من خوب بود. با وجودی که از نگاهش می فهیدم یک روز طلاقم می دهد که شاید آنروز خیلی دیر باشد. آره ،فکر کنم تو هم بشناسیش ،نه فقط تو شاید خیلی های دیگه هم بشناسنش. خدا می دونه چند تا رو فریب داده مثل من ولی خدا نکنه تو رو هم... درسته دنیا رو می گم (آنان متاع ناچیز دنیوی را با متاع و کالاهای سعادت اخروی مبادله نمی کنند وبهشت را به بهانه می خواهند.و دنیا و پوچی هایش رابا بن های ذلت و خواری خریداری کرده اند و دین را در بازارهای کاذب دنیایی در معرکه نهاده اند وچوب حراج بر آن زده اند.و اما اینان به دنیا رو کرده اند در حالی که به گمان خودشان دنیا به آنان رو می کند ودر واقع دنیا به ظاهر رو کرده امّا به همگی پشت خواهد کرد.) بیچاره من دستم توی دست دنیا باهاش این طرف و اون طرف ، هرجا که می خواست می رفتم.آبروم حتی پیش مردم هم رفت.همه منو باهاش دیدن.حالا هرچی میخوام جداشم اون نمی ذاره .میگه اینقدر بلا تکلیف می ذارمت تا موهات مثل دندونات سفید بشه .((و بدبخت و شقی آن است که دنیا را نشناسدوبا او دوست و مونس گردد.پس با دنیا اخت مشو که به هنگام مرگت تو را رها می سازد و قهقهه زنان می گوید: خداوند به من فرمود: ای دنیا هر کس در تو به طاعت و بندگی من پرداخت او را به عزت رسان و هر کس تو را اطاعت و مرا معصیت کرد او را ذلیلش کن. و آن هنگام ذلتت را تماشا می کند ، نه عزتت را)) آه . بار خدایا به درگاهت روی ندامت بر زمین بنهاده ام . روی از من مگیر و این توان را به من ده که از دنیا جدا شوم و به عقد همیشگی ات یا حتی به عقد موقتت در آیم... پس با کسب اجازه از محضرت صیغه ی عقد را می خوانم :«الهیّتک نفسی فی المدّةالمعلومه علی المهر المعلوم» تو را به خــدایی خود در می آورم تا مدتی معلوم(قیامت) وبا مهری معلوم(راه راست). تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بی چاره به جایی نرسد اگر می خواهی حبّ دنیا را از دلت ریشه کن کنی،باید زیر چشمی به دنیای فانی و پوچ بنگری.چرا که اگر عمیق بنگری،در دام می افتی، وآنگاه زرق و برق بازارهای کاذب چشمت را می ربایندو شیفته اش می شوی.اما اگر کوتاه نظر کنی جایگاهت را در بهشت برین خواهی یافت. پس مراقب باش دنیا بازی ات ندهد.چراکه اگر سرگرم شدی،باز می مانی،مثال کودکی که دستش از دستان مادرش جدا گشته در حالی که مشغول به تماشای زیبایی های بازار است. نویسندگان : ریحــــانه و مهدی
|