♥ درجمع گلدختران - عشـــقولانــه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

♥ درجمع گلدختران - عشـــقولانــه


خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
209551

:: بازدید امروز :: 
2

:: بازدید دیروز :: 
6

:: آرشیو ::

دل نوشته
اسرار ازدواج موفق
خاطرات
زمستان 1385
پاییز 1385

:: پیوندهای روزانه::

:: درباره خودمان ::

♥ درجمع گلدختران - عشـــقولانــه
ریحــــانه و مهدی
یه زوج طلبه و به نظر خودمون خوشبخت که می خوایم از عشقولانه های زندگی براتون بگیم تا هر چه شیرین تر در کنار هم زندگی کنید.

:: اوقات شرعی ::

:: لوگوی وبلاگ :: 

♥ درجمع گلدختران - عشـــقولانــه

:: دوستان ما ::

آخوندها از مریخ نیامده اند!!
عمره دانشجویی-2 واحد
طوطی خوشگله*سرمه چشم*
آواز قو
طلبه‏ای از نسل سوم
فقـــــیه (یه وب ولایـــــــتی)
صفحات انتظار در فراق گل نرگس
گلنار

کلرجــــــــــــــــی من
دل تنگی ‏های یک طلبه

:: لوگوی دوستان ما ::



















:: خوابم یا بیدار::

یــــاهـو

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: نوای وبلاگ ::

85/9/8 ::  11:0 عصر


سلام
نمی دونم تسلیت بگم یا تبریک ، خوب دو تاشو میگم: اول تسلیت به مناسبت رحلت ملکوتی آیت الله تبریزی(رضی الله عنه) و دوم تبریک به مناسبت میلاد با سعادت کریمه‏ی اهلبیت حضرت معصومه(سلام الله علیها).
امروز دعوت شده بودیم دفتر توسعه، کلی رفیق پیدا کردم. گل دخترای حزب اللهی، دیگه ایمانه، دیگه بگم بلنج، فائزه و عاشقانه و ... (گل دختر اصلی رو هم که از قبل می شناختم، بی انصاف خودش تنها همه‏ی عکسا رو گرفت)
جاتون خالی بود فقط چایی خوردیم که اونم من نخوردم (اگه می دونستم غیر از این چیزی نمی دن حتما می خوردمش) خلاصه جمعمون جمع بود. سرکار خانوم صادقی (که نمی دونم چه سمتی توی موسسه کوثر ولایت دارن) برامون صحبت کردن. نکات جالبی رو پیرامون فضائل و مقامات حضرت (س) بیان فرمودن (دلت بسوزه،کلی بهره بردیم)
گذشته از تموم این حرفا بحثم رو سوال طیبه ست ( یکی از حزب اللهی ها) پرسید: سن خانوم معصومه(س) برا ازدواج مناسب بود پس چرا ازدواج نکردن؟ در جوابش گفته شد: چون تو زمان خودشون کفوّی براشون نبود.
به نظرمنم همون طورکه اگه علی و فاطمه (علیهما السلام) هر کدومشون نبودن واسه اون یکی کفوّی پیدا نمی شد ، برای این فاطمه هم باید علی یی می بود تا ازدواج می کرد...می دونی کفوّ هم یا همون هم کفوّ بودن چیه؟ همون نیمه‏ی گمشده یا دو تیکه‏ی سیب و از این حرفا رو می گن.
هم کفو بودن از نظر شان و مقام یکی بودنه. حتما می دونی که منظورم از شان، پول یا تحصیلات بالا یا تریپ و قیافه نیست.
باید دنبال یکی باشی که گروه خونیش بهت بخوره
(از اون نظر که باید بخوره... از این نظر منظورمه)
اینم بهت بگم قبل از این که دنبال کسی بگردی، اول یه نیگاهی به سر و وضع خودت بنداز، ببین چیا کم داری و چیا زیاد داری (ببین محاسنت بیشتره یا معایبت) حتما ادعات نشه که کماش(حسن) باید زیادتر و زیاداش(عیب) باید کمتر از تو باشه. مثلا اون باید نماز شب خون باشه و تو نماز شب نخون. یا اون باید خوشگل و پولدار و تو...(یه چیزی می گی یه چیزی می شنویمااا... گر چه اگه گیرت بیاد معرکست)
به هر حال یه چیزی تنت کن که اندازت باشه (نه گشاد باشه برات نه تنگ) یا اون کلاهی که قراره سرت بره اندازت باشه چون اگه گشاد باشه ممکنه باد ببرتش.(بازم به هر حال حواست باشه درخمره رو وارونه وا نکنی...گر چه حرفم یه کم خیلی بی ربطه...اما از ما گفتن و از شما شنفتن)
به آقا مهدی می گم: درسته 4 سال زودتر از من به دنیا اومدی، ولی مطمئنم گِلمونو با هم سرشتن... یا گلمون یکی بود و دو تاش کردن. یا دو تا بود و یکیش کردن.
یه چیز جالبم که یادم اومد
:(خانوم و آقای خونه که یادتونه؟ اونا که همو نمی شناختن. ولی خانوم می گه بعدها شبیه همون عکسی رو که داییم با شاگرداش بود، تو آلبوم آقا دیدم... دقیق شبیه همون عکسی که چندین ساله تو خونمون (خونه‏ی پدریم) بوده. از آقا پرسیدم این عکس پیش تو چی کار می کنه؟ با تعجب گفت: این عکس سوم دبستانمه و اینم معلممه)
به هر حال روز خوبی بود. مخصوصا که فهمیدیم امروز متعلق به گلدختراس...


نویسندگان : ریحــــانه و مهدی

خاطرات

عشقولانه های شما ( )